ریتا انوری سلطانی زمانی را به یاد میآورد که آرزوهای کودکانهاش را برای همیشه زیر آوار خمپارههای مجاهدین در کابل جا گذاشت و با خانوادهاش به پاکستان فراری شد.
خانم انوری میگوید حدود ۱۰ سال داشت و هنوز «دست راست و چپ» خود را بهدرستی نشناخته بود که خانوادهاش مجبور شد خانه شان را در دامنه کوه افشار- منطقه خوشحالخان کابل- زیر باران موشکهای مجاهدین رها کنند و به گوشههای امنتر دنیا پناه ببرند.
او هنوز «وحشتِ» «دوران زشت افشار» را بهخوبی به یاد دارد؛ باران موشکهای مجاهدین، بسته شدن همیشگی درهای مکتب، پنهان شدن در زیرزمینی همسایه، خانهنشینی از ترس طمع مردان هوسباز، فرار از کابل و کشته شدن برادر بزرگش را به خاطر دارد.
اما از میان آنهمه وحشت، خاطرهای را که هرگز نمیتواند فراموش کند، «پارچه-پارچه» شدن دوست و همصنفیاش در فاصله دو کوچه دورتر از او در نتیجه اصابت یکی از آن موشکهای کور است.
امروز که حدود ۲۸ سال از آن روز میگذرد و ریتای کوچک آنروز سردی و گرمی روزگار را بهخوبی چشیده، هنوز به زادگاه خود و مردم آن علاقه دارد و نسبت به آینده آنها نگران است.

ریتا انوری سلطانی در سال ۱۹۹۳ از پاکستان به آسترالیا آمد. Source: Supplied/Rita Anwari Sultani
خانم انوری سلطانی که اکنون با شوهر و سه فرزندش در شهر بریزبین ایالت کوینزلند آسترالیا زندگی میکند، میگوید: «من در شروع نوجوانی، پیش از آنکه دست راست و چپم را درست بشناسم، از افغانستان برآمدم. باعث برآمدنم از افغانستان، جنگهای داخلی بود».
«زمانی که من دانشآموز دوره ابتدایی مکتب در افغانستان بودم، روزهایی میشد که ده تا پانزده تا راکت گلبدین یا سیاف میآمد، چون خانه ما در خوشحال خان بود و زیادتر اوقات راکتهای سیاف میآمدند».
او میگوید مجاهدین «کابل مقبول و زیبا و پر از صمیمیتی» را که او میشناخت، در عرض چندماه به شهر «وحشت» تبدیل کردند.
بعد از آنکه در گرماگرم جنگ افشار به پاکستان فراری شدند، خانم انوری در سپتامبر ۱٩٩٣ با کولهباری از ترومای جنگ به آسترالیا آمد و سال بعدش دوباره وارد مکتب شد.
اما ترومای جنگ، احساس تنهایی و زخم زبانهای همسنوسالانش در مکتب باعث دچار افسردگی شدید شود و دست به خودکشی بزند.
او میگوید: «وقتی که آسترالیا آمدم، خیلی احساس تنهایی میکردم، حتا زبان را درست نمیفهمیدم، حتا نمیتوانستم به بازار برای خرید بروم».
«آنقدر انگلیسی را درست نمیفهمیدم، نوشته کردن برایم مشکل بود، خواندن مشکل بود، همهچیز مشکل بود، به اما به خاطر اینکه مهاجر بودم، کسی کمکم هم نمیکرد».
«من بودم و قلمم بود و افکار خودم».
«زمانی شد که دچار افسردگی زیاد شدم، چون خرد بودم، عقلم درست کار نمیکرد که از که کمک بگیرم، واقعاً خواستم که به زندگیام خاتمه بدهم».
«و اگر از کسی میپرسیدم، چون لهجه بسیار ضخیم داشتم، نمیتوانستم چیزی را [بهدرستی] بپرسم ... برایم میگفتند که اینجا مملکت تو نیست، از هر جایی که آمدی به همانجا برگرد، اینجا جای تو نیست».
«تلخترین چیزش برای من این بود که وقتی که در شفاخانه به هوش آمدم، کسی از من پرسان نکرد که شما چرا دست به خودکشی زدید، چرا میخواستید خود را از بین ببرید؟ ... فردایش پس به مکتب رفتم و در مکتب هم کسی از من نپرسید که تو به کمک ضرورت داری، تو چیزی کار داری، چرا جگرخون استی یا چرا این کار را کردی؟»
اما خانم انوری میگوید اکنون آن زمان گذشته است و به باور او، «ما باید خود را خوشبختترین مردم در کره زمین احساس کنیم که در مملکتی مثل آسترالیا هستیم که امروز، اگر نسبت به آن زمان فکر کنیم، برای مهاجر چقدر سهولتهای خوبی داریم».

خانم انوری در کنار وظیفه دولتیاش، ریاست سازمان توانمندسازی و رهبری زنان را نیز بر عهده دارد. Source: Supplied/Rita Anwari Sultani
او زنده ماند و مبارزه کرد و دانش آموخت تا بتواند هم به کشور جدید و هم به زادگاه خود خدمت کند.
او در سال ۲۰۱۷ بعد از حدود ۲۵ سال به افغانستان رفت و برای نخستین بار زمینه همکاری آموزشی میان یک نهاد آسترالیایی و یک موسسه آموزشی محلی در کابل را فراهم کرد.
دیدار دوباره از کابل باعث شد موسسه خودش را در عرصه توانمندسازی زنان بسازد و دست دختران و زنان زادگاهش را بگیرد.
او اکنون در کنار وظیفه رسمیاش در دولت فدرال آسترالیا، در چندین نهاد دیگر، از جمله به عنوان رییس و بنیانگذار در اتاق تجارت و صنایع افغانستان-آسترالیا و همچنین سازمان توانمندسازی و رهبری زنان، کار میکند.
خانم انوری میگوید: «ما به بسیار نومیدی از افغانستان خارج شدیم. در حالتی بسیار خراب خارج شدیم. همیشه فکر و چرتم این بود که چطور میتوانم به افغانستان خدمت بکنم، چطوری به مردم افغانستان خدمت کنم».
او میافزاید اکنون که نیروهای بینالمللی از افغانستان خارج میشوند و این کشور بار دیگر در معرض خطر جنگ داخلی قرار گرفته، برای آینده و سرنوشت مردم زادگاه خود نگران است.

ریتا انوری سلطانی در کنار رییس جمهور پیشین افغانستان حامد کرزی Source: Supplied/Rita Anwari Sultani
او میگوید: «طبعاً، هر فرد افغان در هر گوشه دنیا که باشد و احساسی برای افغانستان داشته باشد، این نگرانی را دارد که آینده یک افغان چیست، به کجا ختم میشود».
به گفته او، مردم افغانستان طعم هر گونه نظام سیاسی، از امارت طالبانی گرفته تا حکومت اسلامی مجاهدین و سوسیالیسم، را چشیدهاند.
«فعلاً ما رژیم جمهوریت داریم، این یگانه رژیمی است که من فکر میکنم، اگر بهدرستی از آن استفاده شود، برای مردم افغانستان یک جایگاه خوب دارد».
به نظر او، اگر گروهها و چهرههای ضدطالبان در کنار دولت فعلی افغانستان بایستند، جنگ داخلی و تکرار «امارت زشت» طالبانی در کشور منتفی خواهد بود.
گفتوگوی اسبیاس دری با ریتا انوری سلطانی را در بالای همین صفحه بشنوید. برای شنیدن این گفتوگو، روی علامت بلندگو بر روی عکس کلیک کنید.